
آماده ی خوندن پارت هفتم هستید؟! برییییم!!!🎉
اولین روزِ صاحب داشتن که همش با ترس و لرز سپری شد! ولی دومین روز، ماجراجوییِ شگفت انگیزی برام بود ... چرا که با دوستم/صاحبم بیشتر آشنا شدم ...! اون روز بعد از این که از خواب بیدار شدم ، دختره رفت و صبحونهش رو خورد بعد اومد پیشم! گفت: آلبالویی جونم! من میخوام امروز تورو به جایی ببرم! که شاید از دیدنش خوشحال بشی ... اما قبلش باید یه قول هایی به من بدی!
گفتم:چه قول هایی صاحب مهربونم؟! خنده از لبش افتاد و چشماش رو یکم تیز کرد و گفت:ببینم....... ! تو اسم من رو نمیدونی؟! گفتم:خب از کجا بدونم؟! گفتش که: وای من اصلا یادم نبود که بهت بگم ... آمممم! ببخشید !!! و بعد خنده یی به معنی خجالت زد! منم که دست و پام رو گم کردم گفتم:نه نه !!! نه اصلا اشکال نداره! اما خب خیلی دوست دارم بدونم اسمت چیه!
همین که خواست اسمش رو به زبون بیاره ، دَر اتاقش باز شد و دختره محکم من رو گذاشت تو کمد و درش رو بست ! مامانش که ا دَر وارد شد، با تعجب گفت: عزیزم! ... چرا ترسیدی؟! چیزی شده؟! دختره گفت:نه نه چیزی نیست ... بعد با عجله رفت سمت مامانش و گفت : خب حالا برید بیرون میخوام برای مدرسه آماده بشم! مامانش یکم ناراحت شد و گفت: .... باشه ....!
شاید براتون سوال شده باشه که من از کجا این صحنه هارو میدیدم و میشنیدم؟! خب باید عرض کنم که دختر دست و پا چلفتی مون دَر کمد رو تا نیمه باز گذاشته بود!😐:)))))) بعد که مامانش رفت ... برگشت پیش من و کلی ازم معذرت خواهی کرد و منم همش با خنده میگفتم: نه بابا اشکال نداره.... !
آوردم بیرون و گذاشتتم روی تختش ... دستش رو روی موهای لختش آورد و گفت: من هلنم! اسم من هلن هست! اسمش برام خیلی زیبا به نظر اومد ... چشمام رو پلک زدم و گفتم: هلن؟! لبخند مهربونی زد و گفت: آره .. هلن! اسمم قشنگه؟ گفتم:البته که بله! ... اما ... معنی این اسم قشنگ چیه؟
گفت: یعنی زیبا و درخشنده؛ مادرم از روی ظاهرم این اسم رو روی من گذاشت، من موهای قهوه ای و براقی دارم اما صورتم سفید و نورانیه ... چشمام آبی و زلال! گفتم: درسته ... تو صورت روشن و قشنگی داری ... و اسمت برازنده ی خودته! تشکر و کرد و رفت ...
برای اولینبار با اسم خودش صداش زدم: هِلـــن!!!! برگشت و گفت: آلبالویی! کاری داری؟! گفتم: آممم! خب راستش تو گفتی من رو جایی میبری ، ولی نگفتی که کجا؟! گفت:من تورو به جایی میبرم که توش خیلی چیزا یاد میگیرم، به اونجا میگن«مدرسه»! گفتم:اسمش رو چندباری شنیدم ... ! اینبار دیگه رفت!
وقتی برگشت،یه دست مانتو و شلوار خوشگل پوشید و مقنعه ش رو سرش زد و بعدش من رو برداشت. گفت:آلبالویی! من میخوام تورو بپوشم .. آمادهایی؟! گفتم:من همیشه آمادم! بعد تنم کرد... خیلی خوب بود! بعدش ، دکمه هام رو بست و راه افتاد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالییییییییه ترو تدا ادش رو بزار
عالی بود عزیزم ممنون از داستان قشنگتتت🥰🥰🥰😍😍
خیلی ممنون 💜🌈
عاجی هلن تو ناظری؟
آره عاطفه جونم 😁❤️
تست تو بررسی داری بگو✨
عه پس نمردیم عاجی ناظرم داریم😐😂
ی دونه دارم فعلا•~•
😂❤️
اسمش چیه که اگه دیدم تایید کنم.
چیزایی که بزرگترامون یادشونه البته عاجی جان راضی به زحمت نیستم.💕😄
حتما عاجی جونم 😽
چ زحمتی فدات شم❤🐾
عالی بود ولی باشه مشکلی نیست آجی هلن♡♡♡♡♡♡
فدات بشم عاجی نیلوفر 😻✨❤️
عاجی تست تو بررسی نداری اگه دیدم تایید کنم😇
قربونت آجی جون تست دارم ولی سه یا چهار روز دیگه مطمئنم که تایید میشه دوست ندارم زودتر تایید بشه چون میخوام ویرایشش کنم ^_^ من تا لحظه ی آخر در حال ویرایش تستم!!!!
منم اینجوریم😁❤
هرطور راحتی قربونت برم😽💜
😐💔 اوکی عاجی
عالی بود💕
بوس بوس فدا❤️🌈